زنان و کودکانی کنار آب،
منتظر و دل آشوب....
هرچهقدر که خورشید بیشتر در آب فرو میرود، سایهها بلندتر و امیدها کوتاهتر میشوند.
شب میشود؛ و مردانی که برای لقمه نانی و اندک رفاهی، سحر از خانه رفتهاند، دیگر بازنخواهندگشت...
این رسم بندر است🖤
این رسم بندر است
داستانهای نویسندگان جنوبی را که خوانده باشی، حال و هوای فکری جنوبیها خوب دستگیرت میشود.
شاید یک سفر دو سفر که بروی جنوب، یا اگر فامیل یا رفیق جنوبی داشته باشی، چیزهای زیادی بفهمی از اینکه مردمان جنوب جور خاص خودشاناند یک جور خاص خوب دلنشین. بیغلوغش و خونگرمند، جانشانرا میدهند برا مهمان؛ خداوکیلی کارمیکنند و نان حلال سر سفرهشان میبرند؛ آسانگیر اما خلاق و رویاپرورند، با قصه و آواز بزرگ میشوند و موسیقی و ادبیات شفاهی توی گوشت و پوستشان است.
اما اگر بخواهی عمیق بفهمیشان، با وجود صداقت و سادگیشان، باید در لایههای ذهنیشان ریشهی ترسها و امیدها و باورها و نیازهایشان را بشناسی، باید بروی سراغ واکاوی هرچیزی که از زیستن در جغرافیا و تاریخ جنوب بر میآید و این مردمان را اینگونه کردهاست.
قصهها و مثلها، اسطورهها، نواها و آواها و حرکات بدن هنگام کار یا شادی یا غم، سوگخوانی، جشنها آیینهای اجتماعی، پوشاک و خوراک، مهمانداری، پیشهوری، و البته پیوند ناگسستنی این مردمان با دریا، همه و همه منابعی برای رمزگشایی فرهنگی جنوبیهاست. نویسندگان خطه جنوب که این احوالات را در داستانها و رمانهایشان دستمایه گرفتهاند، بسیارند. جسته و گریخته از بعضیهایشان چیزهایی خواندهام. از برخی دیگر، بیشتر.
چیزی که پست کانال "کره آبی" من را به یادش انداخت، صحنههایی از داستانهای "منیرو روانیپور" بود. بهخصوص رمان "اهل غرق".
من چشمانتظاری زنان بر آستان دریا را در داستانهای منیرو شناختهام: ایستاده رو به آب.... که شویشان، پسرشان، پدرشان، برادرشان از صید بازگردد... و بیتابی ایشان وقتی که بازگشتی نیست... همان هنگام که بلمی، قایقی، لنجی از دور، سوار بر موجهای رام پسازتوفان، بیسرنشین و درهمشکسته پیش میآید و آوار سهمگین غم را بر دل زنان و دخترکان هوار میکند و ضجه سوگ را بر گلوی ایشان ....
مردی از دریا بازبیاید اگر، بیصید، تنخسته، حتی اگر هزاران بار.... زنان و دخترکان را باکی نیست، چه، باور دارند که امروز نانشان در دریا نبودهاست؛ دلخوش به مردشان هستند و فراوانی رزق در دریا و طلوعی دیگر و تکاپویی دیگر...
اما وای اگر مردی بازنگردد.... 😔
آری،
رسم بندر این است.
بندرعباس اینروزها چنین حالی دارد؛ سوختگان و تکهپارهشدگان، ازکارافتادگان و مجروحان، و ای وای.... ناپدیدشدگان 🖤
این چه رازیست
که هرسال بهار
با عزای دل ما میآید