نوشته شده در 26 مرداد 1404، ساعت 04:48

من هیچ‌وقت دنیا را به آن‌ها ندادم… فقط نگذاشتم دنیا امیدشان را ازشان بگیرد

من هیچ‌وقت دنیا را به آن‌ها ندادم… فقط نگذاشتم دنیا امیدشان را ازشان بگیرد

.

در سال ۱۹۸۵، در روستایی آرام در شرق آفریقا، مردی به نام دنیل با پای برهنه در کنار سه دخترش ایستاده بود. همسرش سال قبل، هنگام زایمان درگذشته بود. او هرگز دوباره ازدواج نکرد. نه وقتش را داشت، نه دلش را.

او یک کشاورز بود، یک سازنده، یک پدر، و یک رویاپرداز.

خانه‌شان برق نداشت. بعضی شب‌ها شام فقط ریشه‌های آب‌پز و آب ساده بود. اما چیزی که همیشه داشتند — چیزی که دنیل مطمئن می‌شد هیچ‌وقت از دست ندهند — عزت نفس بود.

هر صبح، پیش از طلوع آفتاب، او دخترهایش را بیدار می‌کرد و دو مایل پیاده تا مدرسه همراهی‌شان می‌کرد. خودش سواد خواندن و نوشتن نداشت، اما هر روز بیرون کلاس، در سایه می‌نشست تا بعد از مدرسه تنها برنگردند.

گاهی خودش غذا نمی‌خورد تا بتوانند یک مداد بخرند.

حلقه ازدواجش را فروخت تا هزینه امتحانات را بپردازد.

در فصل برداشت، سه شغل مختلف کار می‌کرد تا بتواند کتاب‌های دست دوم — که خیلی‌هایشان صفحه نداشتند — برایشان تهیه کند.

مردم مسخره‌اش می‌کردند.

می‌گفتند: «آن‌ها دخترند. چه آینده‌ای دارند؟»

دنیل پاسخی نمی‌داد.

فقط همچنان کنارشان راه می‌رفت.

سال‌ها گذشت. یکی‌یکی فارغ‌التحصیل شدند.

یکی‌یکی بورسیه گرفتند.

و یکی‌یکی… از اقیانوس‌ها گذشتند.

در سال ۲۰۲۵، ۴۰ سال پس از آن عکس، جهان چیزی را دید که هیچ‌کس انتظارش را نداشت:

تصویری جدید از همان مرد، که این بار با افتخار جلوی یک بیمارستان ایستاده بود — در کنار سه دخترش که همگی روپوش سفید بر تن داشتند.

پزشک.

هر سه‌شان.

وقتی از او پرسیدند چه احساسی دارد، دنیل آرام گریست و زمزمه کرد:

«من هیچ‌وقت دنیا را به آن‌ها ندادم… فقط نگذاشتم دنیا امیدشان را ازشان بگیرد.»

او با دستانش محصول کاشت،

اما با قلبش پزشک پرورش داد.

و در سکوت سایه‌های مردی که جهان هرگز نشناخت،

سه دختر برخاستند… و آن را دگرگون کردند.

🌐وب سایت. dibahighschool.com

🪩 اینستاگرام دبیرستان دیبا

www.instagram.com/diba_highschool

📱09126340295

☎️ 02144769617

☎️ 02144726486

#مدرسه #دبیرستان_غیرانتفاعی #آموزشگاه_متوسطه #منطقه۵ #منطقه۲۲_تهران. #مدرسه_غیرانتفاعی متوسطهدیبا #منطقه۲۲_تهران

من هیچ‌وقت دنیا را به آن‌ها ندادم… فقط نگذاشتم دنیا امیدشان را ازشان بگیرد

26 مرداد 1404، ساعت 04:48۲۰ دقیقه مطالعه
من هیچ‌وقت دنیا را به آن‌ها ندادم… فقط نگذاشتم دنیا امیدشان را ازشان بگیرد

.

در سال ۱۹۸۵، در روستایی آرام در شرق آفریقا، مردی به نام دنیل با پای برهنه در کنار سه دخترش ایستاده بود. همسرش سال قبل، هنگام زایمان درگذشته بود. او هرگز دوباره ازدواج نکرد. نه وقتش را داشت، نه دلش را.

او یک کشاورز بود، یک سازنده، یک پدر، و یک رویاپرداز.

خانه‌شان برق نداشت. بعضی شب‌ها شام فقط ریشه‌های آب‌پز و آب ساده بود. اما چیزی که همیشه داشتند — چیزی که دنیل مطمئن می‌شد هیچ‌وقت از دست ندهند — عزت نفس بود.

هر صبح، پیش از طلوع آفتاب، او دخترهایش را بیدار می‌کرد و دو مایل پیاده تا مدرسه همراهی‌شان می‌کرد. خودش سواد خواندن و نوشتن نداشت، اما هر روز بیرون کلاس، در سایه می‌نشست تا بعد از مدرسه تنها برنگردند.

گاهی خودش غذا نمی‌خورد تا بتوانند یک مداد بخرند.

حلقه ازدواجش را فروخت تا هزینه امتحانات را بپردازد.

در فصل برداشت، سه شغل مختلف کار می‌کرد تا بتواند کتاب‌های دست دوم — که خیلی‌هایشان صفحه نداشتند — برایشان تهیه کند.

مردم مسخره‌اش می‌کردند.

می‌گفتند: «آن‌ها دخترند. چه آینده‌ای دارند؟»

دنیل پاسخی نمی‌داد.

فقط همچنان کنارشان راه می‌رفت.

سال‌ها گذشت. یکی‌یکی فارغ‌التحصیل شدند.

یکی‌یکی بورسیه گرفتند.

و یکی‌یکی… از اقیانوس‌ها گذشتند.

در سال ۲۰۲۵، ۴۰ سال پس از آن عکس، جهان چیزی را دید که هیچ‌کس انتظارش را نداشت:

تصویری جدید از همان مرد، که این بار با افتخار جلوی یک بیمارستان ایستاده بود — در کنار سه دخترش که همگی روپوش سفید بر تن داشتند.

پزشک.

هر سه‌شان.

وقتی از او پرسیدند چه احساسی دارد، دنیل آرام گریست و زمزمه کرد:

«من هیچ‌وقت دنیا را به آن‌ها ندادم… فقط نگذاشتم دنیا امیدشان را ازشان بگیرد.»

او با دستانش محصول کاشت،

اما با قلبش پزشک پرورش داد.

و در سکوت سایه‌های مردی که جهان هرگز نشناخت،

سه دختر برخاستند… و آن را دگرگون کردند.

🌐وب سایت. dibahighschool.com

🪩 اینستاگرام دبیرستان دیبا

www.instagram.com/diba_highschool

📱09126340295

☎️ 02144769617

☎️ 02144726486

#مدرسه #دبیرستان_غیرانتفاعی #آموزشگاه_متوسطه #منطقه۵ #منطقه۲۲_تهران. #مدرسه_غیرانتفاعی متوسطهدیبا #منطقه۲۲_تهران